خلوت من
دسته دسته تابوت بود که برمی گشت و گلوله گلوله اشک بود که جاری شد. جنگ بود. فرصتی برای شناختن مرد از نامرد! شب ها در جبهه, صدای مناجات و زیارت عاشورا... و حالا, نامردمانی که دوست دارند برای حسینی گریه کنند که به تاریخ پیوسته, و به حماسه ای دخیل ببندند که تمام شده است. حسین ِ زنده برایشان خطرناک است! می خواهند در سوگ "جنگی که بود" , "جنگی که هست" را بپوشانند و بفراموشانند. حاضرند برای "جنگی که بود" نوحه سرایی کنند به شرطی که در همان تاریخ و جغرافیا باقی بماند, نه بیشتر. اما... جنگ هست. در رگهای ما جاری و زنده. از ترکشهای روی دیوارها در آبادان, تا صدای سرفه های جانباز شیمیایی درتهران! ..................................................... پانوشت 1 : برادر شهیدم! تولد جنگت مبارک. پانوشت 2 : من نیز در جنگ ... متولد شدم.
Design By : RoozGozar.com |